در باره برخی مسائل گرهی جنبش کمونیسم کارگری
بخش سوم
یک دنیای بهتر: یک مساله محورى و اساسى کمونیسم کارگری تلاش بيوقفه براى انسجام و تقويت قدرت عمل گرایش رادیکال – سوسیالیست در صفوف طبقه کارگر است. منصور حکمت در پلنوم ۱۴ میگوید: "بحثهای عمیق قبلی مان راجع به کارگران که کاملا صدق می کند، مورد کاربست نیست. بحثهای سیاست سازماندهی ما تازه الان عملی شده است. آن موقع که اختناق بود و نمیشد تکان خورد، ما یک بحثهایی راجع به آژیتاتورعملی، رهبر عملی کارخانه، طیف رادیکال-سوسیالیست انجام دادیم که الان قابل پیاده شدن است. الان میشود بروید طیف کارگران رادیکال- سوسیالیست داخل کارخانه ها را گیر بیاورید و بحث های مان را درون آنها ببرید. کدام بحثهای ما مگر چاپ شده است؟ کدام مجموعه مباحث ما راجع به جنبش کارگری چه باید بکند، بطور قابل مصرفی، مثل جزوه فلان محفل فلسفی داده شده است در کانونهای کارگری؟ این کار را نمیکنیم. سبک کاری در کار نیست. بینشی در کار داخل وجود ندارد. بنظر من ارتباطات مان را داریم تقویت میکنیم، اما باز به شیوه اتمی داریم به آدمها خط میدهیم. در حالی که الان باید جنبش کارگری مشغول بحثهای کارگری ما باشد و برسرش قطبی شده باشد." ... منصور حکمت نگرشی انتقادی به شيوه رهبرى و نگرش و پراتيک حزب کمونیست کارگری در آن زمان داشت. برای تغییر این واقعیت چه باید کرد؟ گرایشات باز دارنده کدامند؟
آذر ماجدی: پلنوم 14 اولین باری نبود که منصور حکمت به سبک کار و پراتیک حزب، بویژه در رابطه با طبقه کارگر، نقد میکرد. این نقد از ابتدای تشکیل حزب در جریان بود. فی الواقع باید اذعان کرد که نقدی که منصور حکمت به سبک کار پوپولیستی در کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست در سال 1361 مطرح میکند، در زمان پلنوم 14 نیز به قوت خود باقی است. مساله اینجاست که باید توجه داشت پراتیک نکردن آن مقولات و روش هایی که بارها مطرح شده، تئوریزه شده و حتی در طرح های کنکرت با اقلام ریز طرح شده است، نتیجه عدم درک این مقولات بخاطر فرضا پیچیدگیشان نیست، اشکال معرفتی نیست. این فاصله "حرف و عمل" (آنگونه که در مواردی توسط منصور حکمت فرموله میشد) ناشی از تقابل دو جنبش متمایز و دو سنت مجزا است.
بحث های مربوط به نقد سبک کار پوپولیستی، بسط سبک کار کمونیستی در سطوح تئوریک و در اجزای ریز و دقیق بمدت بیست و پنج سال توسط منصور حکمت طرح و بسط داده شد. در تمام این موارد این مباحث با اشتیاق و هیاهوی بسیار توسط کادرهای حزب و جنبش مورد استقبال قرار گرفت. سمینارهای متعددی در این زمینه برگزار شد. به نسبت این میزان فعالیت تئوریک، توضیحی، ترویحی و غیره تاثیر عملی بسیار ناچیز بوده است. هر انسان کمونیستی که به عدم پیشروی جنبش اش می اندیشد، از خود خواهد پرسید: مشکل کجاست؟ کمی تعمق پاسخ را روشن میکند: ما با دو جنبش کاملا متمایز و با دو انقلابیگری متفاوت روبرویم. فاصله حرف با عمل از اینجا ناشی میشود. هر چقدر هم که کادر جنبش پوپولیست، یا انقلابی "ضد رژیمی" ما این مباحث را از بر کند، و از بر تکرار کند، باز زمانی که به پراتیک میرسد، بطور خودبخودی، یک پراتیک دیگر و یک سنت دیگر عرض اندام میکند. مشکل ما ضعف سنت کمونیسم کارگری در پراتیک و تفوق بینش و جنبش پوپولیستی در میان صفوف مان است.
این را منصور حکمت نیز اعلام میکرد. مساله اینجاست که سنت ها جان سخت تر از آن هستند که با مطالعه کتب و خواندن تئوری تغییر یابند. تغییر باید، ابتدا تحولی جنبشی باشد. باید از دید کمونیسم کارگری، یعنی کارگر سوسیالیست ضد سرمایه به دنیا نگریست و آن را نقد کرد. البته روشن است کارگر سوسیالیست مارکسیست. نقد خرده بورژوایی از مناسبات، پاسخی در خور همان نقد را در پی خواهد داشت.
تا آنجا که به برنامه حزب کمونیست کارگری برمیگردد، این برنامه کمونیسم کارگری، بیانگر نقد سوسیالیستی- مارکسیستی کارگر مزدی به مناسبات جامعه است. لذا سوسیالیسم بعنوان تنها پاسخ دائمی و فوری مطرح میشود. تک تک کادرهای این حزب و جنبش این برنامه را پذیرفته اند و برای تحقق آن میکوشند. لیکن آنجا که به ساختن ابزار برای تحقق این برنامه میرسد، مشکلات بروز میکند، سنت های غیر کمونیسم کارگری عرض اندام میکنند و جان سخت در مقابل گرایش کمونیسم کارگری مقاومت میکنند.
برنامه از سازماندهی انقلاب اجتماعی طبقه کارگر سخن میگوید و اعلام میکند که: "یک شرط حیاتی شکل گیری و پیروزی انقلاب اجتماعی طبقه کارگر، پیدایش احزاب کمونیستی کارگری است که چنین افقی را پیشاروی طبقه کارگر بگذارند و نیروی طبقه را در این مبارزه بسیج و هدایت کنند. این احزاب که باید قبل از هر چیز تشکل متحد کننده آگاه ترین و فعالترین رهبران مبارزات کارگری باشند، باید در کشورهای مختلف شکل بگیرند." همین پاراگراف ماهیت حزب کمونیست کارگری، تمرکز اصلی و اولویت آن را بیان میکند. لذا لازم نیست زیاد دور برویم. بسیج نیروی طبقه کارگر و هدایت آن، تبدیل شدن به ظرف تشکل متحد کننده آگاه ترین و فعالترین رهبران مبارزات کارگری، وظیفه و هدف اصلی یک حزب کمونیست کارگری است. حزب کمونیست کارگری در زمان حیات منصور حکمت، علیرغم پیشروی هایی در این عرصه نتوانست به چنین حزبی بدل شود. پس از مرگ منصور حکمت مباحث حاکم و سبک کاری که رفته رفته حاکم شد حزب را هر چه بیشتر از این جهت گیری دور ساخت. پس از انشعاب حزب کمونیست کارگری کاملا از این جهت گیری گسست و به حزبی برای سازماندهی یک انقلاب "عمومی" و ابزاری برای بیان و عرض اندام یک انقلابیگری ضد رژیمی تبدیل شد. این دگردیسی کامل به انقلابیگری ضد رژیمی، البته زیر هیاهو ها و شعارهای سوسیالیستی از انظار برخی پنهان مانده است. بنظر من پراتیک کمونیسم کارگری کاملا در مقابل سبک کار جنبش پوپولیستی در این حزب شکست خورد.
تلاش های ما برای توقف و بازگرداندن این چرخش که در نقد سبک کار حزب، در نقد کمیته سازمانده حزب و در نقد سیاست های رهبری بروز یافت و بالاخره بشکل ارائه پلاتفرم حزب سازمانده، حزب رهبر به پلنوم 26 حزب منتج شد، در ابتدا با شانه بالا انداختن بخش دیگر رهبری و بالاخره با سازماندهی یک ضد حمله وسیع به ما در همین پلنوم عملا سقط شد. شاه کلید مخالفت با نقدهای ما و تلاش های ما "شرایط تغییر کرده است" " زمان این مباحث گذشته است" "ما از این شرایط عبور کردیم" بود. حتی در پلنوم 25 رفیق حمید تقوایی مطرح کرد که زمان مباحث مربوط به "محافل کارگران رادیکال سوسیالیست" و تلاش برای جلب و متحد کردن آنها گذشته است و ما از این شرایط عبور کرده ایم. به این اعتبار از نظر حمید تقوایی حزب با موفقیت از نقد منصور حکمت در پلنوم 14 عبور کرده بود!
تا آنجا که به حزب حکمتیست برمیگردد، این رفقا تاکید بیشتری بر نقد سبک کار پوپولیستی و تلاش برای یافتن راه کارهای سازماندهی داشته اند. این مساله را از مباحث علنی این حزب میتوان نتیجه گرفت. میتوان در فعالیت های این رفقا پیشروی هایی را مشاهده کرد. اما اطلاعات ما نسبت به این پروسه و نتایج عملی آن بسیار کم و لذا قضاوت سخت است.
حزب اتحاد کمونیسم کارگری کوشیده است که تلاش خود را مصروف نقد این پراتیک کند. کوشیده است که بر مباحث اصلی سازماندهی کمونیسم کارگری متکی شود. نقد سبک کار پوپولیستی در حزب ما جریان دارد. اما ما نیز از شرایط ایده ال فاصله بسیار داریم.
مساله اینجاست که اگر ما هدف خود را سازماندهی انقلاب اجتماعی طبقه کارگر قرار داده ایم، اگر هدف مان سازماندهی انقلابی است که به لغو کار مزدی و مالکیت خصوصى بر وسایل تولید و مبادله منجر میشود، باید حزب مان ابزاری برای این عمل و ظرفی برای سازماندهی، اتحاد، تشکل و هدایت رهبران عملی و رادیکال سوسیالیست طبقه باشد. لذا نقد گرایشات غیر کمونیسم کارگری باید در راس فعالیت های نظری ما قرار گیرد. نقد رفرمیسم و سندیکالیسم و تقویت گرایش شورایی و مجمع عمومی باید از اولویت های فعالیت ما باشد. باید مباحث سبک کاری کمونیسم کارگری را وسیعا میان این پیشروان و رهبران عملی پخش کنیم. باید فعالانه به این مباحث در میان طبقه دامن بزنیم. ممکن است ادعا شود که این عمل موجب تفرقه در میان طبقه کارگر میشود. خیر، چنین نیست. ما تشکل و اتحاد و سازماندهی رهبران رادیکال سوسیالیست طبقه و گسترش نفوذ آنها در میان کل طبقه هدف مان است. طبقه کارگر تنها در این شرایط است که به اتحاد واقعی و به پیروزی دست می یابد.
متاسفانه پراتیک ح ک ک در این عرصه عکس این حرکت بوده است. بطور مثال تا پیش از اوج گیری مبارزه کارگران شرکت واحد، آن بخش از رهبری که اکنون به رهبری بلامنازع حزب بدل شده است، با سکتاریسم محض به رهبران سندیکا حمله میکرد. حتی قید کردن اسم سندیکای شرکت واحد در سازماندهی اعتراض توسط خود من با نقد شدید این رفقا روبرو شد. اما با اوجگیری مبارزه شرکت واحد از طرف لیدرشیپ قرار صادر شد که نباید در تبلیغات حزبی به سندیکالیسم نقد شود. سپس منصور اسانلو که یک سال پیش آن چنان مورد نقد بود، تبدیل به رهبر انقلاب سوسیالیستی میشود! این پشت واروها و زیکزاگ زدن ها خود بیانگر حاکمیت بینش پوپولیستی انقلابیگری ضد رژیمی است.
جنبش کمونیسم کارگری باید بتواند در عرصه پراتیک و سبک کار نیز تفوق خود را تثبیت کند. در غیر این صورت پیروزی کمونیسم کارگری موکول به محال میشود. این آن مانع و وظیفه مهمی است که در مقابل ما قرار دارد. نقد و گسست کامل از سبک کار و بینش پوپولیستی و حاکم کردن سبک کار کمونیسم کارگری. در این رابطه جنبش ما دارای ادبیات بسیار مهم و یک گنجینه وسیع تئوریک است. باید این ادبیات را وسیعا در میان محافل کارگران رادیکال سوسیالیست توزیع کرد. باید جنبش کارگری را بر سر این مباحث قطبی کرد. نقد گرایشات دیگر درون طبقه کارگر باید به یکی از عرصه های اصلی فعالیت ما بدل شود. باید جنبش کمونیسم کارگری را قاطعانه به این سمت سوق داد. یک امر مبرم است.
یک دنیای بهتر: منصور حکمت در پلنوم ۱۴ اشاره ای به موقعیت حزب کمونیست کارگری میکند. میگوید: "من در جلسه دفتر سیاسی گفتم: من مشکل سر خط بودن حزب کمونیست کارگری بعد از خودم را ندارم، الان هم سر خط نیست و آن موقع هم نیست. کمونیسم کارگری الان هم حاکم نیست، آن موقع هم نباشد. مهم وحدت و ادامه کاریش است." در صورتیکه کلیه بخشهای موجود کمونیسم کارگری بر تفرقه این صفوف پای فشاری میکنند پروژه حزب اتحاد کمونیسم کارگری تنها پروژه مقابل است. اما پروژه اتحاد صفوف کمونیسم کارگری با واکنش های متفاوتی مواجه شد. امید و بی اعتمادی و نقد "نستالژی" عکس العمل هایی به این پروژه بودند. تلاش ما برای در هم شکستن این روحیات و واقعیات اعتراضی ۱۳ آذر و تحولات پس از آن تلنگری به این سخت سری زد. بطوریکه حمید تقوایی در برخورد به مطلب سپاه اشاره کرد که "ما در سرنگونی رژیم و استقرار آزادی و برابری و رفاه" مشترکیم!؟ با این ارزیابی چگونه باید برخورد کرد؟ برای تقويت انسجام صفوف کمونیسم کارگری چه باید کرد؟ چه اهدافی قابل حصول اند؟ موانع کدامند؟
آذر ماجدی:منصور حکمت در موارد مختلفی این ارزیابی را مطرح کرده بود. بنظر من در میان رهبری حزب این ارزیابی چندان جدی گرفته نمیشد و بحساب بدبینی او گذاشته میشد. تصور میکنم که بخش اصلی رهبری حزب در آن مقطع با چنین ارزیابی که کمونیسم کارگری درحزب حاکم نیست و در زمان فقدان منصور حکمت هم حاکم نخواهد بود، توافق نداشتند. منصور حکمت پس از بیماری با شدت بیشتری بر این مساله تاکید میگذاشت. نگرانیش از وضعیت حزب در زمان "نبود نادر" کاملا مشهود بود. حتی برای دوره ای از فعالیت مستقیم تشکیلاتی کنار کشید و کارها را به هیات دائر واگذار کرد و فقط در شرایطی که کار باصطلاح بیخ پیدا میکرد عملا دخالت میکرد. این تلاشی از جانب او بود تا رهبری حزب شاید با عمل "مستقلانه" و مشترک و متمرکز بتواند به برخی از مسائل و معضلاتی که میتوانست حزب را در صورت فقدان او ضربه پذیر کند، آماده شود. متاسفانه تمام این تلاش ها عملا بی حاصل بود.
حتی چند روز پس از عمل جراحی ، یک سال پیش از مرگش، در یک جلسه دفتر سیاسی که تقریبا کلیه اعضای دفتر سیاسی شرکت داشتند، شرکت کرد و وصیتنامه سیاسی خود را مطرح کرد. بنظرم حتی این وصیت نیز جدی گرفته نشد. او خطاب به دفترسیاسی گفت که اگر حزب ضربه بخورد از رهبریش ضربه میخورد. طرح رهبری جمعی در پلنوم 14 نیز تلاشی برای حفظ حزب بود. حفظ وحدت حزب مهمترین هدف بود و وحدت حزب ایجاب میکرد که رهبری متحد و متمرکز و با حفظ اعتماد نسبت به یکدیگر فعالیت کند.
متاسفانه خیلی سریع پس از مرگ او نطفه های افتراق با طرح بحث رهبری فردی و بالاخره پیاده کردن آن در پلنوم 17 در حزب پاشیده شد. از ابتدا روشن بود که سیاست ها و تاکتیک ها موضوع بحث و اختلافات فکری – سیاسی خواهد شد. این یک بخش اجتناب ناپذیر فعالیت سیاسی و یک حزب سیاسی است. مساله اینجاست که اتوریته فکری، سیاسی و تئوریک منصور حکمت آنچنان قوی و گسترده بود که کادرهای حزب به فعالیت در چنین شرایطی تا حدودی ناآشنا بودند. اختلافات سیاسی در جدال بر سر رهبری فردی به شکل گیری جناح های، بنظر من، غیرواقعی شکل داد. مباحث بیش از حد قطبی شد. اختلافات تاکتیکی – سیاسی تا حد مسائل هویتی، برنامه ای ارتقاء یافت. اعتماد کاملا سلب شد. و بالاخره به انشعاب انجامید. این آن آینده ای بود که بنظر من منصور حکمت پیش بینی کرده بود و تمام تلاشش برای نزدیک تر کردن رهبری به هم، طرح رهبری جمعی و این توصیه ها برای اجتناب از چنین شرایطی بود.
انشعاب به شدت به جنبش کمونیسم کارگری ضربه زد. یک حزب قوی، با اتوریته، میلیتانت که عملا رهبری مبارزه علیه جمهوری اسلامی در خارج را بدست گرفته بود و بر روند جدل های فکری اصلی جامعه، از جمله ناسیونالیسم، آزادی زن، فدرالیسم، سرنگونی طلبی، دموکراسی و غیره تاثیرات عمیقی گذاشته بود، در اثر انشعاب و بخصوص در جو پرخاشگرانه ای که بوجود آمد، بشدت تضعیف شد. انشعاب ضمنا سیاست هایی که به اختلاف انجامیده بود را بشکل قطبی تری بر دو حزب حاکم کرد. لذا هر یک از احزاب پس از انشعاب مواضعی بسیار انحرافی تر از مواضع حزب قبل از انشعاب اتخاذ کردند. اکنون که به گذشته می اندیشم، بنظرم القاب چپ و راست به شکل بسیار نادقیق و سطحی به مواضع هر یک از احزاب الصاق شد. در رقابت با یکدیگر هر یک از احزاب در موضع نادرست خود محکم تر شد. در نقد یکدیگر انحرافات نادرستی بروز کرد. اینها همه نتایج ناگوار انشعاب و تفرقه بود.
حزب کمونیست کارگری پس از کنگره 5 عملا گسست از کمونیسم کارگری منصور حکمت را آغاز کرد. در سیاست ها و مواضع و در پراتیک و سبک کار. این روند را میشد دید. ابتدا تصور میکردیم که این روند اصلاح پذیر است، نقد پذیر است. اما خیلی سریع متوجه شدیم که چنین نیست. هر یک از ما خود در تعمق در شرایط و وضعیت حزب و در بازبینی روند گذشته به نقد انشعاب و اشتباهات عظیم رهبری رسیدیم. به همین خاطر فراکسیون خود را فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری نامیدیم. تلاش برای نقد روندی که به انشعاب انجامید، به پروسه بعد از انشعاب، به سیاست ها و مواضع و سبک کار نادرست هر دو حزب موجود و تلاش برای ایجاد اتحاد در صفوف کمونیسم کارگری به یک هدف مهم ما بدل شد.
بنظر من، ما ظرف این مدت به درک عمیق و مهمی از حزب سیاسی کمونیستی، جایگاه تاکتیک، مساله وحدت کمونیسم کارگری، و نقد روش های مخرب رهبری قبل از انشعاب، جایگاه پراتیک اجتماعی و نقد سکتاریسم دست یافته ایم. تلاش یک سال و خورده ای اخیر، از زمان تشکیل فراکسیون تا الان تجارب گرانبهایی دربر داشته است. ما بیش از هر زمان بر پروژه اتحاد صفوف کمونیسم کارگری پای میفشاریم. اهمیت آن را اکنون بیش از گذشته درک میکنیم. برخی آن را نوستالژی خواندند، برخی دیگر ما را نادم نامیدند، برخی گفتند که ما قصد اتحاد گرایشات را در یک "کنفرانس وحدت" داریم. تمام این اظهار فضل ها خیلی سریع رنگ باخت و پوچی خود را به اثبات رساند. ما سربلند تر از این پروسه بیرون آمدیم. این حرکت ما اشتیاق و امید در دل بسیاری از کادرهای کمونیسم کارگری بوجود آورده است. از این حرکت ما استقبال شده است. روابط ما با رفقای حزب حکمتیست بسیار نزدیک تر شده و فی الحال ظرفیت و قدرت بیشتر کمونیسم کارگری عیان شده است. همین تلاش ما در جنبش سرنگونی طلب و جنبش کمونیسم کارگری امید و در دل دشمنان کمونیسم ترس ایجاد کرده است.
بنظر من باید همین پروسه را متمرکز تر و با شتاب بیشتری ادامه داد. ما تا ابد وقت نداریم. باید کمی بیشتر بجنبیم. باید تلاش کنیم نزدیکی بیشتر عملی در صفوف کمونیسم کارگری بوجود آوریم. اتحاد عمل در میان جنبش کمونیسم کارگری کاملا ممکن است و باید آن را تسریع کنیم. اعتماد های سلب شده را باید ساخت. سمینارها و کنفرانس های مشترک میتواند در این جهت مفید باشد. یکی از موانع سنگ اندازی های ح ک ک است. امیدواریم که این رفقا نیز به اهمیت این مساله واقف شوند و روش خود را تغییر دهند. اتحاد کمونیسم کارگری یکی از ملزومات پیروزی کمونیسم کارگری است.
یک دنیای بهتر: انشقاق در صفوف کمونیسم کارگری از قدرت عمل این جنبش به طور بارزی کاسته است. جنبش ما قابلیت بسیج اجتماعی خود را در سطح خارج از کشور به درجاتی از دست داده است. اذعان به این واقعیت خود حتی با سرسختی های معینی در بخشهای مختلف کمونیسم کارگری مواجه میشود. برخی معتقدند با هر انشقاقی تقویت میشوند! چه عواملی موجب چنین ارزیابی های هستند؟ آیا توقعات هم در این جنبش افت کرده اند؟ براى تغییر این وضعيت چه راههائى را پيشنهاد ميکنيد؟
آذر ماجدی: من کاملا با این ارزیابی موافقم که قدرت بسیج و تاثیر گذاری کمونیسم کارگری کاهش یافته است. در مقابل چپ سنتی فعال تر شده است. در نتیجه این شرایط شاهدیم که نقد منصور حکمت در میان چپ سنتی باب شده است. این خود یکی از نتایج تضعیف کمونیسم کارگری است. کمونیسم کارگری بعنوان یک جنبش خواهان اتحاد و وحدت طبقه کارگر و کمونیسم است. لذا اعلام این مساله که هر انشعاب و جدایی، حزب باقیمانده را تقویت کرده است، کمی نقض غرض است. این مواضع بعضا صرفا ارزش مصرف تبلیغاتی دارند. دارند با سیلی صورت را سرخ نگاه میدارند. بعضا نیز اشاره به خلوص و یکپارچگی صفوف است. این دومی خاصیت یک سکت است. حزب سیاسی از انشعاب ابراز شادمانی نمیکند. یک سکت اما به خلوص ایدئولوژیک خود می نازد.
ضمنا باید توجه داشت حزبی که هدف سازماندهی ندارد، تلاشش مصروف به تبلیغ و ترویج است، احتیاج چندانی هم به نیرو ندارد. با صدور اعلامیه و تبلیغات تلویزیونی به هدفش نائل میاید. حزبی که تمام فلسفه وجودیش را اعلام مواضع "رادیکال" میسازد، میتواند در خلوت چند نفره خود نیز اعلام موضع کند و اطلاعیه صادر کند. حزبی که میخواهد مبارزات طبقه کارگر را سازماندهی و هدایت کند، حزبی که قصدش تامین رهبری رادیکال و کمونیستی بر جنبش های اجتماعی است، حزبی که میکوشد محاقل کارگران رادیکال سوسیالیست را متحد کند، شیوه برخورد و بینش اش به مبارزه حزبی، به اختلافات سیاسی، و به کار سیاسی متفاوت است.
به این معنا باید گفت که یک تقلیل گرایی بر جنبش کمونیسم کارگری حاکم شده است. از یک طرف ح ک ک به یک رادیکالیسم صوری دچار شده است. مواضعی بظاهر رادیکال میگیرد ولی در عمل گرایش های غیر کمونیستی در حزب حاکم میشوند. فقدان پراتیک کمونیستی در ح ک ک با مواضع ظاهرا رادیکال و شعارهای کمونیستی پوشیده میشود. از طرف دیگر درحزب حکمتیست پا روی زمین داشتن در تبیین و پراتیک سیاسی به یک تقلیل گرایی در افق و مطالبات و بصورت تقلیل گرایی در تاکتیک منجر شده است. این روش را در تاکتیک های سیاسی ای که پیش از انشعاب در حزب مورد اختلاف بود و سپس بعضا در حزب حکمتیست حاکم شد، شاهد بوده ایم. تلاش در اجتناب از درغلطیدن به یک رادیکالیسم صوری و صرفا ضد رژیمی این رفقا را به تقلیل گرایی از جهت دیگر سوق داده است.
اما مساله اینست که ما باید رادیکالیسمان را توده ای کنیم. باید پا بر زمین داشته باشیم، اما ذره ای در اهداف و امیالمان کوتاه نیاییم. باید ماکزیمالیست باشیم اما راه عملی دست یابی به آن را بیابیم. این کمونيسم کارگری منصور حکمت است. منصور حکمت در تمام طول ده سال فعالیت حزب و بخصوص از کنگره دوم به بعد بر این مساله تاکید بسیار داشت. رابطه اصلاحات و انقلاب که یکی از وجوه و مبانی کمونیسم کارگری است و یک فصل مهم در برنامه یک دنیای بهتر عملا از همین بینش ناشی میشود. این روشی است که ما را قادر میکند رهبری رادیکال کمونیستی را برجنبش های اجتماعی حاکم کنیم. رهبران کمونیست را به رهبران قابل اعتماد جامعه بدل کنیم. کمونیسم و حزب کمونیسم کارگری را به یک حزب معتبر و قابل انتخاب برای بخش مهمی از مردم بدل کنیم. کمونیسم و جدل های سیاسی – اجتماعی آن را به مباحث بستر اصلی جامعه بدل کنیم. حزب و جامعه بحثی در این باب است.
بنظر من، فی الحال شرایط بهبود یافته است. مبارزات دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب تاثیرات چشمگیری بر این روند داشت. باید با بوجود آوردن نزدیکی فکری و عملی بیشتر، با تبادل نظر روتین تر، با بلند کردن پرچم کمونیسم کارگری منصور حکمت و ضمنا با نقد قاطعانه انحرافات غیر کمونیستی، پوپولیستی کمونیسم کارگری رادیکال و رزمنده و دخالت گر را به راس جنبش سرنگونی طلبی رهنمون شویم. تلاش سخت و پیگیر و خستگی ناپذیر تنها راه است. خوشبختانه گذشته روشن و مایه امید است.*
گفتگوهای یک دنیای بهتر ( مصاحبه ها)